جدول جو
جدول جو

معنی محکم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

محکم کردن
پشینیدن پتودن تنودن استوار کردن پا برجا کردن ثابت نمودن: چون شب شد او در کوشک را محکم کرد
فرهنگ لغت هوشیار
محکم کردن
Firm
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
محکم کردن
afirmar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
محکم کردن
festigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
محکم کردن
umacniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
محکم کردن
укреплять
دیکشنری فارسی به روسی
محکم کردن
зміцнювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
محکم کردن
bevestigen
دیکشنری فارسی به هلندی
محکم کردن
firmar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
محکم کردن
affirmer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محکم کردن
affermare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
محکم کردن
दृढ़ करना
دیکشنری فارسی به هندی
محکم کردن
দৃঢ় করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
محکم کردن
mengukuhkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
محکم کردن
sağlamlaştırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
محکم کردن
고정하다
دیکشنری فارسی به کره ای
محکم کردن
确定
دیکشنری فارسی به چینی
محکم کردن
固定する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
محکم کردن
לאמת
دیکشنری فارسی به عبری
محکم کردن
thibitisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
محکم کردن
ยืนยัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
محکم کردن
ثبّت
دیکشنری فارسی به عربی
محکم کردن
مضبوط کرنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
ایراختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحکم کردن
تصویر تحکم کردن
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ایراختن فرمانبردار کردن، مغلوب کردن (در مناظره و غیره)، مغلوب کردن قاضی کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
Sentence, Condemn, Convict, Denounce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
condenar, denunciar, sentenciar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
осуждать , приговаривать
دیکشنری فارسی به روسی
condenar, denunciar, sentenciar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی