جدول جو
جدول جو

معنی محکم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

محکم کردن
پشینیدن پتودن تنودن استوار کردن پا برجا کردن ثابت نمودن: چون شب شد او در کوشک را محکم کرد
فرهنگ لغت هوشیار
محکم کردن
استوار کردن، سفت کردن، قایم کردن، ثابت نمودن، پابرجا کردن
متضاد: سست کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محکم کردن
تشديدٌ
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
محکم کردن
Firm
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
محکم کردن
affirmer
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محکم کردن
thibitisha
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
محکم کردن
مضبوط کرنا
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به اردو
محکم کردن
ยืนยัน
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
محکم کردن
固定する
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
محکم کردن
לאמת
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به عبری
محکم کردن
确定
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به چینی
محکم کردن
고정하다
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
محکم کردن
sağlamlaştırmak
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
محکم کردن
mengukuhkan
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
محکم کردن
দৃঢ় করা
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
محکم کردن
दृढ़ करना
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به هندی
محکم کردن
affermare
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
محکم کردن
firmar
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
محکم کردن
bevestigen
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
محکم کردن
зміцнювати
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
محکم کردن
укреплять
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به روسی
محکم کردن
umacniać
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
محکم کردن
festigen
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
محکم کردن
afirmar
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحکم کردن
تصویر تحکم کردن
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ایراختن فرمانبردار کردن، مغلوب کردن (در مناظره و غیره)، مغلوب کردن قاضی کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
ایراختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
Sentence, Condemn, Convict, Denounce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
condenar, denunciar, sentenciar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
verurteilen, denunzieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
potępiać, skazać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
осуждать , приговаривать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
засуджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
veroordelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محکوم کردن
تصویر محکوم کردن
condenar, denunciar, sentenciar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی