- محکم کردن
- پشینیدن پتودن تنودن استوار کردن پا برجا کردن ثابت نمودن: چون شب شد او در کوشک را محکم کرد
معنی محکم کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- محکم کردن
- afirmar
- محکم کردن
- festigen
- محکم کردن
- umacniać
- محکم کردن
- укреплять
- محکم کردن
- зміцнювати
- محکم کردن
- bevestigen
- محکم کردن
- affirmer
- محکم کردن
- affermare
- محکم کردن
- दृढ़ करना
- محکم کردن
- দৃঢ় করা
- محکم کردن
- mengukuhkan
- محکم کردن
- sağlamlaştırmak
- محکم کردن
- thibitisha
- محکم کردن
- مضبوط کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ایراختن
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
ایراختن فرمانبردار کردن، مغلوب کردن (در مناظره و غیره)، مغلوب کردن قاضی کسی را
Sentence, Condemn, Convict, Denounce
condenar, denunciar, sentenciar
verurteilen, denunzieren
potępiać, skazać
осуждать , приговаривать
засуджувати
veroordelen
condenar, denunciar, sentenciar
condamner, dénoncer